ابتداییه
یادگیری! کلمهی جالبی است! اصلا چه میشود که می میگوییم فلان چیز را یادگرفتهایم. آیا یادگیری به همان معنای اصیلش در گفتگوی ما استفاده میشود؟ من این طور فکر نمیکنم! اصلا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که وقتی دیگری از شما میپرسد فلان چیز را یاد گرفتهای یا نه منظورش چیست؟ به نظرم یادگیری در ادبیات جمعی دارای معانی مختلفی است. از حفظ کردن بگیر تا درک کردن و فهمیدن تا حتی معانی بالاتری مانند تجزیه و تحلیل و ترکیب و غیره! اما یادگیری یک معنای ساده دارد و آن هم چنین است :
یادگیری هنگامی رخ میدهد که به تغییر رفتاری نسبتا دائمی در ما منجر شود!
به نظر میآید این تعریف هم در طول زمان تغییر میکند و یادگرفته است که خودش را کاملتر نماید!
این یادگیری در شرایط مختلفی رخ میدهد. در هنگام مشاهدهی اتفاقات، در هنگام تجربهی اتفاقات و حتی در هنگام انجام ندادن کاری! به این آخری یادگیری پنهان میگویند! یک مثال معروفش همان توصیهی معلمین زبان است که اگر میخواهید زبان بیاموزید یک سفر شش ماهه به جایی که به این زبان صحبت میکنند بروید! دیگر در آنجا نیاز نیست کاری در راستای یادگیری زبان انجام دهید بلکه آن را به صورت پنهانی فرا خواهید گرفت.
روانشناسان دو دیدگاه متفاوت نسبت به یادگیری دارند. دیدگاه رفتاری و دیدگاه شناختی! الان است که بگویید بیش از اندازه وارد تئوری نشو لطفا! و من هم به شما میگویم چشم! اما جزئیات این دو موضوع را بهتر است به عنوان یک بازاریاب بلد باشید! چرا؟ جلوتر با پوست و گوشت و استخوانتان درک خواهید کرد!
رویکرد رفتاری در یادگیری
روانشناسها در این دیدگاه، اعتقاد دارند که یادگیری انسان، نتیجهی واکنش او به اتفاقات بیرونی است. این دیدگاه به داخل مغز انسان کاری ندارد و حرفش این است که مهم ورودیهای مغز و خروجیهای آن هستند! نه درونیاتش! این به چه معناست؟ به این معناست که انسان، با استفاده از واکنشهایی که در طول روز نسبت به اتفاقات گوناگون نشان میدهد و بازخوردهایی که میگیرد، فرایند یادگیری را انجام میدهد. به نوعی این دیدگاه به شرطی شدن اعتقاد دارد. اگر دوست دارید دربارهی تاریخچهی روانشناسی رفتاری بدانید این لینک میتواند شروع خوبی باشد. برای مثال بنده اگر فلان برند شلوار را بخرم و به خاطر این خرید خوب مورد تحسین قرار بگیرم، احتمال آنکه این خرید را تکرار کنم بیشتر است! در دیدگاه رفتاری، مکانیزمهای شرطی شدن به دو دسته تقسیم میشوند: ۱- شرطیسازی کلاسیک ۲-شرطیسازی از طریق وسیله
شرطیسازی کلاسیک
خب حالا شرطی شدن کلاسیک چیست؟ ( این رشته سر دراز دارد 😊 ) بگذارید این گونه توضیح دهم. فرض بفرمایید که ما دو محرک داریم. محرک شمارهی یک و محرک شمارهی دو. محرک شمارهی یک در ما واکنش یا پاسخی را به وجود میآورد. مثلا اگر فردی که با کلت روی کلهی شما نشانه رفتهاست یک محرک است که سبب ایجاد واکنش ترس در شما می شود! حال محرک دوم چیست؟ محرک دوم محرکی است که به خودی خود سبب بروز واکنش یا پاسخ در ما نمیشود. اما ما میتوانیم آن را با محرک نخست جفت کنیم و با تکرار اعمال این دو محرک، به پاسخی یکسان برای محرک دوم برسیم!
خیلی سخت شد! بگذارید به سراغ همان مردی کلت به دست بروم. فرض کنید این مرد کلت به دست، در دست دیگرش یک انار سرخ زیبا هم دارد! انار به خودی خود در شما باعث واکنش ترس نمیشود! اما فرض کنید که چند بار اتفاق بیفتد که یکی کلت بر روی سرتان بگذارد و در دست دیگرش انار باشد. مطمئنا بعد از آن، با دیدن انار خالی هم شما خواهید ترسید! و این همان فرایند یادگیری از طریق شرطی شدن کلاسیک است! جالب است نه ؟ جالب تر اینکه میتوان از این پدیده در فرایندهای بازاریابی هم بهره برد! جلوتر به صورت مفصل در این باره توضیح میدهم اما قبلش لازم است به یک نکتهی مهم اشاره کنم.
صرف تکرار باعث شرطیسازی نمیشود بلکه حتی میتواند سبب بی توجهی افراد نسبت به پیام مورد نظر یا فراموش کردن پیام اصلی آن شود! جفت کردن دو محرک برای شرطیسازی از اوجب واجبات است. از نمونههای ناموفق تکرار بدون جفتکردن میتوان به برند لاگوست ( همانی که نمادش یک کروکودیل سبز رنگ است) اشاره کرد. لاگوست با تکرارهای فراوان در تبلیغات و پیامهای بازاریابیاش خود را در ذهن مردم جا انداخت اما بعد از مدتی فقط همان نماد کروکودیل در ذهن مردم ماند و معنای همراهش کم کم ناپدید شد!
جالب است بدانید که مردم لباسهای کودکی که دارای لوگوی لاگوست بودند را پس میزدند! چرا؟ چون از لاگوست فقط کروکودیلش را به خاطر داشتند و کروکودیل هم برای بچهها مناسب نبود! پس میبینید؟ تکرار خالی هم جوابگو نیست و میتواند کار را خرابتر هم بکند! جالب تر است که بدانید آدمها این واکنش خود را به محرکهای دیگر هم تعمیم میدهند! یعنی در مثال همان مرد کلت به دست اگر افراد میوهی سرخ دیگری که به اناز شباهت داشته باشد را هم ببینند، باز هم حس ترس به سراغشان میآید! این پدیده اثر هالهای نام دارد که سعی میکنم در جای دیگری دربارهاش صحبت کنم. خب! برویم سراغ کاربردهای این پدیده در بازاریابی:
۱-معجزه یا فاجعهی تکرار؟
یکی از اقدامات مهم برای شرطی سازی مصرفکننده استفاده از تکرار است. پژوهشهای حوزهی تبلیغات این نکته را خاطرنشان میکند که پیامهای بازاریابی حداکثر باید دارای این سه بخش باشند و بیشتر از این خاصیت چندانی ندارد! ۱-آگاهیبخشی ۲-ارتباط با مخاطب ۳-خاطرنشانکردن مزایای محصول. خب! برای اینکه هیمن سه بخش را به مخاطبان بگوییم حداقل سه بار تکرار نیاز داریم! مخصوصا در زمانی که زمین و زمان پر شده است از پیامهای بازاریابی! تکرار معجزه میکند و باعث کاشته شدن پیام شما در ذهن مخاطب میشود.
اما مراقب باشید! تکرار یک تیغ دولبه است و میتواند فاجعهآفرین هم باشد! اگر پیام تبلیغاتی خود را در یک قالب تکرار و تکرار کنید بعد از مدتی مخاطب نسبت به آن کرخت میشود! مغزش طوری ترتیب اثر میدهد که ذرهای از توجهش را به شما اختصاص ندهد! و این یعنی فاجعه! به همین دلیل تکرار زمانی موثر واقع میشود که پیام اصلی در قالبهای مختلفی به مخاطب انتقال داده شود. پس ای بازاریابان! مراقب باشید! تکرار هم مانند سایر چیزها به اندازهاش خوب است!
۲-آن یکی که خوب بود، پس این یکی هم خوب است!
یکی دیگر از کارهایی که بازاریابها میتوانند بکنند این است که از پدیدهی تعمیمدهی مصرفکنندگان که بالاتر راجعبه آن حرف زدیم، استفاده کنند. پدیدهی تعمیم اینگونه رخ میدهد که وقتی انسان نسبت به یک محرک شرطی شود نسبت به محرکهای شبیه به آن هم همان واکنش را نشان میدهد. بازاریابها از این اتفاق چه بهرهای میبرند؟ الان خدمتتان عرض میکنم :
۱-استفاده از نام برند! خیلیها در ایران و جهان، طرفدار آیفون هستند و اعتقاد دارند آیفون هرچه تولید کند بهترین است. کار به درست و غلط بودن این عقیده ندارم. فرض کنید آیفون بزند در کار تولید تلویزیون و سینمای خانگی! مخاطبش با خود میگوید این که تا الان گوشیهایش به این خوبی بوده، قطعا تلویزیونهایش هم همینطوری است و میشود به آن اعتماد کرد. به این اتفاق تعمیم از طریق نام و اعتبار برند گفته میشود. یکی از اقداماتی که بازاریابان میتوانند از آن بهره ببرند.
۲-تحت لیسانس : زیاد شنیدهاید که میگویند تحت لیسانس فلان سازمان فلانجا! جالب است حتی اگر فلان شرکت فلان جا را نشناسید احتمال دارد که نظرتان نسبت به برند تغییر کند. با خودتان میگویید احتمالا آن فلان سازمان فلان جا خفن بوده که حالا این برند لیسانس او را گرفته است دیگر! این هم نوع دیگری از تعمیم است که در انسان یه وجود میآید.
۳-با کپی باش و پادشاهی کن : خیلی وقتها طراحی بستهبندی شبیه به بستهبندی اصلی میتواند ما را به وادی تعمیم بکشاند! اما نمیدانم خیلی به این گزاره اطمینان ندارم! چرا ؟ چون خودم هرکدام از اینها را میبینم حسم نسبت بهشان بهتر که نمیشود هیچ، بدتر هم میشود! شما چگونه هستید؟
حال که دربارهی شرطی شدن کلاسیک صحبت کردیم، به سراغ مدل بعدی شرطی شدن، یعنی شرطی شدن از طریق ابزار میرویم! این قسمت برای خودم بسیار دلنشین است! پیشنهاد میکنم شما هم از دستش ندهید!
شرطی شدن از طریق وسیله
شرطی شدن از طریق وسیله بر اساس نتایج اتفاق میافتد. فرد بر اساس نتیجهی اقدامات خود، تصمیم به ادامهی اقدام یا دوری از آن میگیرد. اگر بر اساس اقدامی که انجام داد پاداش بگیرد آن را انجام میدهد و برعکس، اگر جریمه شود. از انجام دادن آن دوری میورزد!
این فرایند شرطی شدن نسبت به شرطی شدن کلاسیک اجرای پیچیدهتری دارد. چرا؟ چون شرطی شدن کلاسیک وابسته به عرایض انسان است و با آن کار میکند. ما فقط کافیست چیز دیگری را با این حس غریزی انسان جفت کنیم. اما در این نوع شرطی سازی، باید یک فرایند پاداش و جریمهی درست طراحی کنیم تا به آنچه که میخواهیم دست پیدا کنیم! این پاداش و جریمه یکی از چالشهای بزرگ حوزهی منابع انسانی هم هست! در اصل رفتار مصرفکننده به مانند یک گل خام در اختیار ما قرار داده شده و این ما هستیم که باید از آن یک گلدان دل انگیز بسازیم! بیایید پیش برویم ببینیم در ادامه چه چیزی دستمان را میگیرد.
خب حالا به میخواهیم دربارهی انواع شرطی شدن صحبت کنیم. این بحث بسیار جالب و زیباست! به نظرم شما هم در ادامه به این نتیجه خواهید رسید. به طور کلی ۴ مدل شرطی شدن داریم که این چهار مدل بر اساس دو پارامتر به وجود میآیند. ۱-رفتار ما انسانهای ( یا مصرفکنندگان ) ۲- اعمال کردن یا نکردن یک شرط.
ابتدا نگاهی به مدل پایین بیندازید و بعد همراهم شوید تا توضیحش بدهم.
مدل چهارگانه مکانیزم شرطی سازی
همانطور که ملاحظه میکنید انسان میتواند دو نمونه رفتار از خودش بروز بدهد. رفتارهای مثبت و منفی. این مثبت و منفی بودن از دید یک بازاریاب تعریف میشود! آنهایی که همسو با اهداف کسب و کارش است میشود مثبت و غیر از آن میشود منفی! در مقابل اقدامی که بازاریابان در برابر این رفتارها هم انجام میدهند به دو دسته تقسیم میشود. دستهی اول، رفتارهای تقویتی نامیده میشوند و دستهی دوم رفتارهای تنبیهی! حالا در هر دسته چه میگذرد؟
در شرطی شدن به صورت تقویتی، ما میکوشیم تا رفتار مصرفکننده را تقویت نماییم. این تقویت به دو صورت انجام میشود:
تقویت مثبت : هنگامی که برای تقویت رفتار و انگیزه دادن به او، یک محرک خوشایند را ایجاد / اعمال میکنیم! یعنی چه؟ مثالهای زیر را نگاه کنید:
پدر به دختر بچهاش به خاطر تمیز کردن اتاقش ( رفتار ) جایزه میدهد ( اعمال محرک )
مصرفکننده به خاطر خریدن کالای ایکس ( رفتار ) مورد تحسین دوستان و اطرافیانش قرار میگیرد.
تقویت منفی : در تقویت منفی ما تلاش میکنیم با حذف کردن و از بین بردن محرک نا خوشایند، رفتار مصرفکننده را تقویت نماییم! چگونه؟ باز هم دعوت میکنم مثالها را مشاهده کنید!
محمد برای اینکه مادرش دعوایش نکند ( حذف یک محرک! ) ظرفها را میشوید ( رفتار )
او برای اینکه در جمعشان احساس دورافتادگی نکند ( حذف یک محرک ) گوشی آیفون میخرد!
میبینید؟ ما در اصل این نوید را به مصرفکننده میدهیم که اگر این رفتار را تقویت کنی، یک محرک بد و ناخوشایند از زندگیات حذف خواهد شد و دیگر آنرا تجریه نخواهی کرد! اینگونه است که میتوان رفتار او را تقویت نمود.
حال به سراغ مورد بعدی یعنی شرطی شدن به وسیلهی تنبیه یا جریمه میرویم! در جریمه، ما تلاش میکنیم تا رفتارهای مصرفکننده یا مخاطب را تضعیف کنیم نه تقویت! و این کار دقیقا برعکس موارد بالا رخ میدهد! یعنی چطور؟ کمی همراهم باشید تا متوجه شوید.
تنبیه مثبت : تنبیه مثبت زمانی رخ میدهد که برای تضعیف رفتار بد مصرفکننده، محرکی را اعمال کنیم ( محرکی که از نظر مصرفکننده ناخوشایند باشد! ) یعنی چه ؟
احمد اگر سر کلاس درسهای را جواب ندهد ( رفتار منفی ) توسط معلم نمرهی منفی دریافت میکند ( اعمال محرک ناخوشایند )
رانندگان تپسی اگر با بدرفتاری امتیاز کم دریافت کنند ( رفتار منفی ) جریمهی نقدی خواهند شد ( اعمال محرک ناخوشایند )
تنبیه منفی : تنبیه منفی زمانی رخ میدهد که بخواهیم برای تضعیف رفتار بد مصرفکننده، محرک خوشایندی را حذف نماییم! یعنی چه؟
مسعود با برادرش دعوا میکند ( رفتار بد) و عروسک دلخواهش از او گرفته میشود ( حذف محرک خوشایند)
کاربران اگر استوریهای صفحهی ما را دنبال نکنند ( رفتار منفی از نظر دارندگان پیج! ) تخفیفهای لحظهای را از دست میدهند ( حذف محرک خوشایند )
حال که با مکانیزمها آشنا شدیم، یک مسئلهی دیگر باقی میماند. آن هم این است که این مکانیزم را چگونه اعمال کنیم! در زیر چهار مدل مختلف این مکانیزم را توضیح خواهم داد :
۱-اعمال/حذف محرک در بازهی زمانی ثابت: بعد از گذشت یک زمان ثابت و مشخص، به واکنشها پاداش داده میشود. این روش شرطی سازی باعث میشود تا افراد بعد از اعمال محرک مورد نظر، نمودار تقویت رفتارشان نزولی شود اما نزدیک به سررسید زمان مورد نظر، یاز هم به سمت انجام آن رفتار پیشمیروند تا پاداش را دریافت کنند. نمونهاش را میتوان در رونمایی از یک محصول و صف کشیدن مخاطبان در جلوی درب آن فروکاه دید.
۲-اعمال/حذف محرک در بازههای زمانی متغیر: پس از گذشت یک بازهی زمانی متغیر، به رفتار شما محرک اعمال میشود! در این حالت چون فرد نمیداند دقیقا چه زمانی قرار است نتیجهی رفتارش را ببیند. سعی میکند رفتاری ثابت و میانه را در طول زمان از خود بروز دهد! مثالش را میتوان در بازرسهای بهداشتی رستورانها دید. آنها زمان مشخصی برای بازدید اعلام نمیکنند به همین دلیل رستوراندار ها تلاش میکنند تا به صورت ثابت و مستمر، قوانین را رعایت نمایند.
۳-اعمال/حذف محرک با اندازهی ثابت: به این معناست که پس از تعداد مشخصی از رفتار مصرفکننده، به او پاداش داده میشود. این نوع مکانیزم باعث میشود تا مصرفکننده به انجام یک رفتار عادت کند. برای مثال فردی که فقط از یک رب گوجه میخرد تا با خرید ۵۰ تا از آن، فلان جایزه را ببرد!
۴-اعمال/حذف محرک با اندازهی متغیر: به این معنا که بعد از تعدادی رفتار مصرفکننده، به او پاداش داده میشود اما مصرفکننده نمیداند چه تعدادی مد نظر است! این نوع شرطیسازی منجر به ایجاد یک رفتار قوی و پایدار در مصرفکننده میشود ( چیزی که دلخواه بازاریابهاست و صد البته! اجرا کردن آن بسی سخت و دشوار! ) ملموسترین مثالش هم قمار است! قمار تقریبا ترکیب این مورد و مورد دوم است و مصرفکننده را به سمت اعتیاد پیش میبرد! به گمانم ما هم اگر بتوانیم با ترکیب این دو مورد، مکانیزمی برای مشتریانمان ایجاد کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که آنها را وارد مسیر اعتیاد به محصولمان کردهایم!
امیدوارم توانسته باشم توضیح نسبتا خوبی در اینباره داده باشم. به نظرم فهم دقیق مکانیزمهای شرطی شدن تاثیر بسیار مهمی در یادگیری مخاطب و ایجاد یک رفتار مثبت برای ما و کسبوکارمان دارد. پس پیشنهاد میکنم که آن را به خوبی بیاموزید و در کسبوکارتان آن را به کار ببندید! ( هرجا که نظر و سوالی برایتان پیش آمد خوشحال میشوم بپرسید تا با همدیگر حلش کنیم ) البته حیف است که دربارهی یادگیری و دیدگاه رفتاری صحبت کنیم و حرفی از گیمیفیکیشن یا بازیسازی به میان نیاوریم! بازیسازی یکی از نقشافرینان این صحنهاست و تلاش میکنم در مقالهای جداگانه، به این موضوع نیز بپردازم!
رویکرد شناختی در یادگیری
خب! حالا برویم سراغ رویکرد شناختی. رویکرد شناختی را با شرح و بسط کمتری خدمتتان عرض میکنم و به گفتن نکتههای کاربردی آن اکتفا خواهم کرد. همانطور که قبلا هم گفته بودم رویکرد شناختی به درون مغز انسان کار دارد و معتقد است اتفاق اصلی در آن تو رخ میدهد! بر خلاف مدل قبل که فقط رفتاری که از انسان سر میزد را مد نظر قرار میگرفت. خب! این تغییر عقیده چه تفاوتی ایجاد میکند؟ راستش را بخواهید اعتقاد پیدا کردن به این عقیده کار بازاریابان را بسیار راحت میکند! چرا؟ ابتدا بگذارید به شما دربارهی یادگیری از طریق مشاهده بگویم.
رویکرد رفتاری با این نکته اشاره میکند که یادگیری از طریق مشاهده امکان پذیر است. یعنی چه؟ یعنی وقتی ما میبینیم فلانی، با انجام دادن چنین رفتار، چنین پاداش یا جریمهای دریافت کرد، احتمال زیاد آن را در ذهن خود نگه میداریم و یاد میگیریم. به این پدیده مدلسازی هم گفته میشود.یعنی ما در ذهن خودمان، رفتار کردن شبیه دیگران را مدلسازی میکنیم و کمکم آن را یاد میگیریم! جالب است نه؟ اصلا شاید اینفلوئنسر مارکتینگ به همین دلیل است که رواج پیدا کرده است. ما یکسری الگوها داریم که وقتی کاری انجام میدهند، سعی میکنیم شبیهش را در ذهنمان مدلسازی کنیم!
حالا فهمیدید که چرا با عقیده به این موضوع کار برای بازاریابان راحتتر میشود؟ به این دلیل که به جای اینکه مکانیزمهای شرطیسازی ( که در بخش قبل دربارهشان صحبت کردیم ) را یک به یک بر روی مشتریان پیادهسازی کنیم،آن را بر روی مدلها و الگوی مشتریان پیادهسازی میکنیم و به آنها این پیام را میدهیم که اگر چنین رفتاری را انجام دهند چنین نتیجهای در انتظارشان خواهد بود! جالب است نه؟ من هم مثل شما ذوق زده شدم! اما یادتان نرود. برای اینکه بتوانید از این موضوع به خوبی استفاده کنید و پیامتان را به موثرترین شیوه انتقال دهید، خوب است که از مدل پایین پیروی کنید:
بر طبق مدل بالا، ما باید مسیر زیر را برای به وقوع پیوستن یادگیری از طریق مشاهده توسط مشتری، انجام دهیم.
۱-تلاش کنیم تا توجه مخاطب به سمت مدل / الگوی مد نظر ما جلب شود ( این جلب توجه میتواند به دلایل مختلفی مانند جذابیت، شباهت، دانش و .. باشد)
۲-تلاش کنیم تا مخاطب چیزی که مدل میگوید یا انجام میدهد را در خاطرش بسپارد.
۳-این پیام باید به صورتی باشد که مخاطب بتواند آنرا تبدیل به یک رفتار کند.
۴-به مخاطب برای انجام دادن رفتار مورد نظر باید انگیزه داده شود!
۵- امید است که به این مرحله، یعنی یادگیری از طریق مشاهده برسد!
انتهاییه..
بیایید الان از مکانیزمهای شرطیسازی به صورت عملی بهره ببریم. کامنت گذاشتن شما برای من، یک رفتار خوب است! اگر شما برای من کامنت بگذارید ( رفتار خوب ) من بسیار خوشحال و با انگیزه میشوم و با تلاش بیشتری به تولید محتوا در این حوزه ادامه خواهم داد! ( اعمال یک محرک خوشایند )
پس شرطی شوید و بیایید با یکدیگر حرف بزنیم 😊
در ضمن اگر این مقاله برایتان جالب بود، توصیه میکنم به مقالهای در زمینهی یادگیری کودکان نوشتم نیز سر بزنید.
دیدگاهها
فقط میتونم بگم واقعا آموزنده و عاااالی.
برای طراحان محصول هم بنظرم خیلی کاربردیه مخصوصا تو بخش خدمات .
نویسنده
سلام علی جان. خیلی خیلی ممنونم بابت نظرت. باعث خوشحالیه 🙂 آره کلا چنین مباحثی که دید عمیقی نسبت به آدما میده خیلی میتونه کمککننده باشه. مخصوصا الان که خیلی از افراد به سمت استفادهی بی رویه از ابزارا رفتن و کمتر به این چیزا توجه میکنن.