ابتداییه
سلام ! این نوشته دربارهی یکی از تجربیات من است. دوست دارم هراز چندگاهی تجربیاتم را در این زمینه با شما در میان بگذارم و از درستها و اشتباهاتم شما را آگاه کنم. اینگونه شاید بقیه هم بتوانند درستها را بهتر انجام دهند و اشتباهات را کمتر.
شرح کمپین
خب! اوایل تاسیس صفحهی اینستاگرامیمان بود که تصمیم گرفتیم مسابقهای را برگزار کنیم. مسابقهای که به افزایش فالوورهایمان یاری برساند.خب! برای انجام مسابقه لازم بود چه کنیم؟ لازم بود ایدهای بسازیم که در عین خلاقانه بودن، افراد را به انجام دادنش علاقهمند سازد! به همین دلیل شروع به فکر کردن کردیمو در نهایت نتیجهاش شد این مسابقه : اگر قرار بود یه جمله به خود هفت سالت بگی، چی بهش میگفتی؟
این ایده را بسیار دوست داشتیم و فکر میکردیم سایرین هم دوست بدارند! برگشتن به زمان کودکی و به یاد آوردن خاطرههای آن دوران، میتوانست برای افراد جوشش احساساتی را به ارمغان بیاورد. برای همین بر اساس همین ایده جلو رفتیم.
اقدامات لازم!
سپس تلاش کردم این کمپین را با سر شکل درستتری جلو ببرم. به همین دلیل به چیزی که آن موقع بلد بودم اتکا کردم و آن چیز همان ۵M معروف تبلیغات بود. قرار بر این شد که هر جزء را برای خودم ثبت کنم و پیشبینیهایم را بنویسم. قبل از اینکه یادداشتهایم را برایتان بیاورم خدمتتان عرض کنم که اینها صرفا تجربیات من از برگزاری یک کمپین است و خیلیهایش هم قطعا اشتباه است. بنابراین با دید اینکه قرار است چیزی را به شما آموزش بدهم، این مطالب را نخوانید لطفا! خب بریم به سراغ چیزهایی که ثبت کرده بودم:
۱-هدف یا رسالت ( Misson )
خب در آن زمان هدف ما این بود که شناخته شویم. در آن زمان حدود ۸۰۰ فالوور در باوان داشتیم. ( چرا میگم حدودا؟ چون دادههایی که از تعداد فالوور ثبت کرده بودم پاک شدند! و به عنوان اولین نصیحت، میتوانم بگویم که از دادههایتان بکآپ بگیرید! ) دوست داشتیم بیشتر شناخته و دیده شویم و همینطور فالوور هم جذب کنیم. این شد هدف!
۲-پیام ( Massage )
تلاش ما این بود که همیشه در مسابقاتمان چنین پیامی نهفته باشد: به داد کودکان نسل بعد برسید! این پیام در چنین مسابقهای کاملا نهفته بود. چرا؟ چون زمانی که برگردی به هفت سالگیات، حسهای مختلفی را تجربه میکنی! شاید به ذهنت اتفاقات و احساسات بدی متبادر شود! اگر این اتفاق بیفتد، میتوانی حداقل تلاشت را بکنی که کودکان بعد از تو، چنین چیزهایی را تجربه نکنند!
۳- بودجه ( Money )
هزینهای که برای این مسابقه در نظر گرفته بودیم ۱.۵ میلیون تومان بود. حدود ۳۰۰ هزار تومان برای جایزه و بقیهاش برای هماهنگ کردن با یکی دو میکرو اینفلوئنسر که همان ابتدا در مسابقهمان شرکت کنند و آتش به پا کنند!
۴-مدیا ( Media )
کانال اصلی تبلیغاتی ما اینستاگرام بود. اما با خودمان گفتیم چون جملههای خیلی توییتری است، امکانش وجود دارد که این مسابقه در توییتر هم جذاب شود. اما راستش را بخواهید نمیخواستیم تمرکز زیادی روی توییتر بگذاریم. چون مخاطبانمان در اینستاگرام پیدا میشدند نه جای دیگر! به همین دلیل کانال اینستاگرام را به عنوان کانال اصلی مسابقه انتخاب کردیم و توییتر را در کنارش. و چقدر خوششانس بودیم که توییتر را هم انتخاب کردیم! چرا؟ در ادامه خدمتتان عرض خواهم کرد😊
۵-اندازهگیری
تنها معیار اندازهگیریای که در آن زمان برای خودم در نظر گرفته بودم، میزان اضافه شدن فالوورها بود که در بحث اشتباهاتم مفصل به این موضوع خواهم پرداخت.
خب! حالا برویم سراغ دستاوردهای این مسابقه و اشتباهاتی که من در این مسیر انجام دادم. دستاوردها را برای خوشحالی خودم مینویسم اما به نظرم چیزی که به درد میخورد همان اشتباهات است😊
دستاوردها
۱-از مسابقه بسیار استقبال شد. در اینستاگرام که حدود ۱۰۰ نفر از طریق استوری در مسابقه شرکت کردند و حدود ۱۵۰ نفر از طریق کامنتها. دستاورد عجیب و قابل تامل ترند شدن هشتگ جمله_به_هفت_سالگیم در زمان مسابقه بود که برایمان بسیار جذاب و دلنشین بود. ( همین الان هم میتوانید با استفاده از این هشتگ، توییتهای مورد نظر را در توییتر ببینید!)
توفیق در تویتر ثمرهی ناخواستهی تلاشهای ما بود و حدود ۵ هزار توییت در مورد هشتگی که ما به راه انداخته بودیم زده شد و این اتفاق برایمان بسیار هیجان انگیز بود! حداقل چیزی که این اتفاق نشان میداد این بود که قابلیت ایدهپردازی برای کمپینهایی که قابلیت تعامل داشته باشد را داریم.
۲-از چیزی که پیشبینی میکردم بیشتر فالوور جذب کردیم ( به قولی تارگتها را زدیم! همان تارگتهای کوچکی که به عنوان یک تیم ۴ ماهه برای خود تعریف کرده بودیم!) پیشبینی من افزایش حدود ۱۱۰ فالوور بود که بعد از مسابقه دیدیم چیزی حدود ۱۵۰ فالور به ما اضافه شده است. اینهم دستاوردی بود که قابل چشمپوشی نبود.
۳-مردم دربارهی این مسابقه واکنش بسیار مثبتی نشان دادند و افرادی که متوجه میشدند برگزارکنندهی این مسابقه باوان است، حتی اگر مخاطب آن نبودند حس خوبی نسبت به باوان میگرفتند.
اشتباهات
خب حالا وقت گفتن اشتباهات است. اینها را با دقت بخوانید چون به درد دنیا و آخرتتان میخورد!
۱-همانطور که گفته بودم قصد ما این بود که با اینفلوئنسرها صحبت کنیم تا آنها هم در مسابقه شرکت کنند و به قولی انرژی فعالسازی خوبی به مسابقه بدهیم. اما اشتباه ما این بود که با بروکراسی ارتباط با اینفلوئنسرها آشنا نبودیم و همان ابتدا شروع کردیم به برداشتن سنگهای بزرگ! حدود یک هفته مانده به مسابقه از طریق اینستاگرام پیام میدادیم به اینفلوئنسرهای دارای کای بالا و انتظار جواب گرفتن هم داشتیم!
در توییتر خیلی برای این کار تلاشی نکردیم چون هدف اصلی ما آنجا نبود. خلاصه بگویم که هیچ اینفلوئنسری جواب مار را که نداد هیچ، حتی پیاممان را هم سین نکرد! خلاصه که بعد از این قضیه پیشبینی هایمان از افزایش فالوور را کاهش دادیم و تلاش کردیم که با واقعیت روبرو شویم! فقط قبلش به دوستان و آشنایان گفتیم که در این مسابقه شرکت کنند تا کمی این اتفاق پخش شود!
نکتهی تستی: پس بدانید و آگاه باشید که هماهنگی با اینفلوئنسرها کار یک هفته دو هفته نیست و بهتر از برای کمپینتان از هفتهها یا حتی ماهها قبل برنامهریزی کنید!
۲-اندازهگیری ناصحیح: اشتباه دیگر من این بود که اندازهگیریهایم همگی به فالوور ختم میشد. هیچ تجربهای از اندازهگیری کمپین تبلیغاتی نداشتم و فرصتی هم نبود که دقیق آنرا مطالعه کنم. به همین دلیل چنین اشتباهی را مرتکب شدم و بسیاری از معیار ها از کفم پرید! میپرسید چه معیارهایی؟ معیار هایی مانند ریچ، پروفایل ویزیت، نسبت این دو، و کلی چیز هایدیگر!
نکتهی تستی: مراقب باشید که از دادههای اینستاگرام، میتوانید استفادههای زیادی بکنید. آنها را به راحتی کنار نگذارید.
۳-سرمست توییتر: همانطور که گفتم در توییتر هشتگ ما ترکاند! و در طول حدود یک هفته ۵ هزار توییت در این باره زده شد. ما اینقدر شاد و سرمست توییتر بودیم دیگر از فکر تلاش حداکثری برای ترویج مسابقهمان در اینستاگرام باز ماندیم. شاید اگر بیشتر تلاش می کردیم میتوانستیم نتیجهی بهتری را رقم بزنیم.
کسب توفیق در توییتر برای ما بسیار خوشایند بود و چیزهای زیادی را به ما آموخت. اما چندان همسو با اهداف ما نبود. به همین دلیل بهتر میبود که برای اینستاگرام تمام تلاشمان را به کار گیریم!
نکتهی تستی: مراقب باشید سرمستی خوشحالی از یک موفقیت طوری گریبانتان را نگیرد که باعث شود مسیرتان را با سرعت کمتری طی کنید.
۴- تحویل یک ماهه! یکی دیگر از اشتباهات ما انتخاب جوایزی بود که باعث سختی کار تیم دیزاین ما شد! همینجوری به خاطر دیزاین پستها فشار روی تیم طراحی بود و این فشار اضافهتر بر روی آنها باعث شد تحویل جایزمان به مخاطب کمی طول بکشد. تجربهای که از این بخش کسب کردیم این بود که دیگر برای انتخاب جایزهمان فشاری بر روی هیچ یک از اعضای تیم وارد نیاوریم!
نکتهی تستی: مبادا انتخاب جایزه کارت رو سخت تر کنه!
انتهاییه
در این پست تلاش کردم از تجربهی برگزاری اولین کمپین عمرم بنویسم. تلاش میکنم این پست را آپدیت کنم و هرچه بیشتر از این کمپین به خاطر آوردم بنویسم. به نظرم نیاز است که تجربیات افراد تازهکار که در شروع راهاندازی کسبوکار ها هستند نیز ثبت شود تا سایرین از آن بهره ببرند. حس میکنم جای چنین چیزی در فضای کسبوکار خالیست! خوشحال میشوم اگر شما هم بیایید و در کنار ن بنشینید و تجربیاتتان را با من در میان بگذارید. چه بد ها، چه خوبها! بگویید تا چیزهای زیادی از هم یادبگیریم.