میرزا بخون، میرزا بنویس | تجربه‌های من در باب نوشتن

اولین چیزی که نوشتم را یادم نیست. نه موضوعش و نه تعداد کلماتش را. فقط یک چیز را از آن موقع یادم میاید و آن این است که بعد از دیدن نوشته‌ام، تصمیم گرفتم دیگر ننویسم! متنم را دیدم و حس کردم انگار همان کتاب داستانی که روز قبل خوانده بودم را روی کاغذ بالا آورده‌ام. آن هم به طرز کاملا ناشیانه‌ای! دقیقا مانند دستگاه‌های کپی‌ای که یک گیری تویشان پیدا می‌شود و دیگر حتی عمل کپی کردن را هم درست و درمان انجام نمی‌دهند! بعد از چنین رسوایی که خودم در جلوی خودم به بار آوردم، قلم و گوشه‌ی دفتر را بوسیدم و آن‌ها را کناری گذاشتم.

این ماجرایی که برایتان گفتم مربوط به حدود ۶ یا ۷ سال پیش است. آن زمان‌ها مجله می‌خواندم و یادم می‌آید که هر هفته همشری جوان می‌گرفتم. یک تجربه‌ی ناکام کتاب خواندن هم داشتم و آن هم کتاب تهوع سارتر بود. کتابی که به ۲۰ صفحه نکشیده رهایش کردم. برای جشن فارغ‌التحصیلی دبیرستان هم تلاش کردم که چیزی بنویسم اما به شدت افتضاح و بی در و پیکر بود. همان چیز افتضاح را به دیگران هم دادم و وقتی بازخوردشان را دریافت کردم خودم را به کوچه‌ی علی‌چپ زدم که اصلا این نوشته کار من نبوده. من دادم یکی از دوستانم بنویسد! خودم که چندان بلد نیستم.

این دو شکست بالا را بگذارید کنار رسوایی کپی‌کاری ام. شما هم بودید فکر این کارها را از سرتان بیرون می‌کردید. برای من هم همین اتفاق افتاد. اما دیری نپایید که برگشتم. حالا هم اینجا هستم و قصد دارم از تجربه‌های اندکم بگویم. نمیدانم تجربه‌ام چقدر به دردتان بخورد. حتی نمیدانم اصلا تا آخر این مقاله را می‌خوانید یا خیر! ولی پیشنهاد من این است که ادامه دهید. چون در ادامه‌ی مقاله چیزی را می‌خوانید که تا به حال مثل و مانندش را در دکان هیچ عطاری ندیده‌اید!

در حال حاضر که خودم را نگاه می‌کنم احساس میکنم رعایت کردن چند دستور‌العمل سهل و ممتنع است که باعث شده در این حوزه اندکی پیشرفت کنم. این دستورالعمل‌ها خیلی به کار من آمده است و خواهد آمد و دوست دارم آن‌ها را با شما نیز در میان بگذارم:

بنویسید

آقای استیون کینگ در کتاب راز نوشتن می‌گوید: برای اینکه در نوشتن پیشرفت کنید فقط یک راه دارید: اینکه بنویسید! نوشتن می‌تواند کم کم انسان را وارد جهان کلمه‌ها کند. انسان از طریق نوشتن زیاد می‌تواند به نقاط ضعف و قوت خودش فکر کند. اصلا نیاز نیست درباره‌ی نوشتن سخت‌گیری کنید! همان کپی‌کاری‌های من را یادتان می‌آید؟ آن دقیقا نوعی از تمرین نوشتن است. از این به بعد هرچه می‌خوانید را سعی کنید در قالب یک نوشته برای دیگری تعریف کنید. اولش حتی ممکن است بسیاری از کلمات و جملاتتان کپی شود. اصلا مهم نیست! مهم این است که این سیر نوشتن معجزه‌ای را ایجاد می‌کند که باید حتما طعمش را بچشید!

اوایل راه نوشتن مانند اوایل راه هر مهارت دیگری سخت و دشوار است. همانطور که ما در اوایل رانندگی هنوز برایمان کلاچ و ترمز و .. آشنا نیست و مدام خاموش می‌کنیم، در نوشتن هم مدام ممکن است خاموش کنیم، چرت و پرت بر کاغذ بیاوریم، تکرار مکررات کنیم و هزار چیز دیگر.. اما این تمرین و ممارست است که ما را به مرحله‌ی دیگری می‌برد.

می‌گویند اگر کاری را بسیار و بسیار تمرین کنید، آن مهارت در ناخودآگاه شما جای می‌گیرد و دیگر نیاز نیست هنگام انجام دادنش به آن فکر کنید. اینجا باز مثال رانندگی کمک‌کننده است. بعد از مدتی که ما راننده‌‌های ماهری می‌شویم، دیگر به این موضوع فکر نمیکنیم که الان باید کلاچ را بگیرم یا نه؟ الان باید چه دنده‌ای بزنیم. پارک دوبلم چگونه باشد؟ این‌ها دیگر در ناخودآگاه جای گرفته است. بارها شده که در کنار رانندگی کارهای دیگری نظیر خوردن خوراکی یا حرف‌زدن با بغل‌دستی را انجام داده‌ایم. این یعنی بسیاری از اعمال رانندگی در ناخودآگاه ما در حال انجام شدن است.

و این آغاز رشد است! در این مرحله است که ما می‌توانیم کارهای جدیدی را با اتومبیل امتحان کنیم! مثلا دستی بکشیم، دنده‌های معکوس وارد کنیم، ویراژ بدهیم و غیره! نوشتن هم همین است! باید نوشت تا مهارت نوشتن در ناخودآگاه ما جای بگیرد. وقتی به چنین مرحله‌ای رسیدیم، آن وقت است که می‌توانیم وارد دریچه‌های جدیدی در نوشتن شویم و با قلممان ویراژ دهیم. باور کنید نوشتن خیلی کمک کننده است. عصای دستی که می‌تواند ما را تا پله‌های بسیاربالای رشد همراهی کند. دست‌کم نگیریدش.

بخوانید

نوشتن باعث می‌شود بتوانیم با کلماتی که در چارچوب ذهنمان وجود دارد ترکیب‌های متنوعی بسازیم و استفاده‌ی متنوع و متفاوتی از هر کلمه داشته باشیم. خب! پس خواندن برای چیست؟ به نظر من خواندن دو فایده‌ی بزرگ دارد ۱-افزایش دایره لغات ۲-خلاقیت

به نظرم ما صاحب کلمات نیستیم. بلکه در هنگام نوشتن آن‌ها را قرض می‌گیریم. خواندن زیاد باعث می‌شود انتخاب‌های بیشتری برای قرض گرفتن داشته باشیم! اما لازم است این را بگویم که هر فردی به مدل خودش با این قضیه رفتار می‌کند. برخی‌ها عبارات جالب و جدیدی که در داستان‌ها و .. پیدا می‌کنند را می‌نویسند برخی هم نه. جفتش خوب است. حتی در کنار این‌ها سر زدن به فرهنگ لغت‌ها هم جواب می‌دهد. هر چه بتوانید بیشتر به کلمات مسلط و مسلح شوید، اعتماد به نفستان در نوشتن بیشتر خواهد شد. حتی احتمال این‌که خودتان ترکیب‌ها و عبارات تازه خلق کنید بالا می‌رود. پس بخوانید و بخوانید! هرچقدر بیشتر به کلمات دست بیندازید و آن‌ها را وارد مخزن‌الاسرار ذهنتان کنید، در روز مبادا می‌توانید ابتکار عمل بیشتری را به خرج دهید.

در مورد خلاقیت حرف زیاد است. هرکس تعریفی از خلاقیت ارائه می‌دهد. من هم تلاشم این است که در وبسایتم بیشتر به این موضوع بپردازم ( البته فعلا در حد همان تلاش مانده است! ) اما در میان همه یک تعریف در ذهن من مانده! نمایشگاه کار دانشگاه شریف بود و حسین کلهر در غرفه‌ی یکتانت مشغول سخنرانی در باب قصه‌گویی در کسب‌و‌کار بود. در همان اثنا تعریفی از خلاقیت را از دوستی نقل کرد که به دلم نشست. آن را برای شما هم می‌گویم:

خلاقیت مثل بیرون‌روی و رفتن به دستشویی است! چرا؟ چون آدمی نمی‌داند که چه زمانی دستشویی‌اش می‌گیرد و هر وقت که نیاز پیدا کرد به دستشویی می‌رود. در ثانی، هیچکس را ندیده‌ایم که مثلا ساعت‌ها در دستشویی بنشیند و منتظر بماند تا بالاخره دستشویی‌اش بگیرد. فقط آدمی یک چیز را می داند و آن هم این است که لازمه‌ی دستشویی رفتن، خوردن غذا است! ( پوزش می‌خواهم اگر مثال کمی لحن خوبی نداشت اما به نظرم بسیار لازم بود که بیان شود )

خلاقیت هم همین است! انسان نمیداند چه زمانی چشمه‌ی خلاقیتش می‌جوشد و نمی‌تواند یک روز بنشیند و اصرار کند که دریچه‌های الهام به رویش باز شود. خلاقیت می‌آید بی آنکه خبر بدهد. تنها چیزی که انسان می‌داند این است که برای بروز خلاقیت باید غذا خورد! چه غذاهایی؟ غذاهای ذهنی! همین غذاها به ما کمک می‌کند که در جایی خلاقیتمان بجوشد، هرچه خوراک‌های ذهنی بیشتر، امکان جوشش چشمه‌ی الهام و خلاقیت هم بیشتر! یکی از مهم‌ترین این خوراک‌ها خواندن است! پس بخوانید! هیچ فرقی نمی‌کند که چه باشد. خبر و سفرنامه و داستان و مقاله‌ی علمی و .. ندارد. همه را از دم تیغ بگذارید. خواندن ذهن را فعال می‌کند. می‌خوانید و می‌خوانید و به یکباره ایده‌ای به ذهنتان می‌آید که حتی خودتان هم متوجه نمیشوید که این ایده از کجا پیدایش شد!

بروز دهید

همین الان تکلیفتان را با خودتان مشخص کنید! قرار است برای چه کسی بنویسید؟ برای خودتان؟ قرار است نوشته‌هایتان بر روی کاغذ بیایند و مانند رازی سر به مهر فقط خودتان و خدایتان و قلمتان از این نوشته‌ها آگاه باشد؟ اگر جوابتان به این سوال‌ها خیر است، پس لطف بفرمایید و خودتان را بروز دهید. این را کسی به شما می‌گوید که سه چهار سال طعم بروز ندادن را چشیده و مخاطب نوشته‌هایش فقط خودش بودند!

در بروز دادن ممکن است مسخره‌تان کنند؟ بله! در بروز دادن ممکن است به باد انتقاد بگیرندتان؟ ممکن است! در بروز دادن ممکن است کسی از نوشته‌هایتان سر در نیاورد؟ تا دلتان بخواهد! خب پس مگر عقل‌مان پاره‌سنگ برداشته که بخواهیم بروز دهیم و کلی بد و بیراه هم بشنویم؟ باید به شما بگویم که فقط هم بد و بیراه نیست! در این بین تعریف و تمجید هم خواهید شنید و حتی یکدانه از آن‌ها، چنان انرژی شما را به سقف می‌رساند که می‌توانید ساعت‌ها پای نوشتن بنشینید. در میان همان بد و بیراه‌ها‌ هم بازخورد‌های زیادی نهفته که می‌توانید از آن‌ها برای رشد خودتان استفاده کنید.

باید حقیقت را قبول کنید که هزاران هزار نفر هستند که از شما بهتر می‌نویسند و هزاران هزار نفر هستند که از شما بدتر هستند. پس مقایسه را کنار بگذارید. بروز بدهید و بازخورد بگیرید. اینکه چقدر باید به بازخوردهای دیگران اهمیت بدهید بستگی به اهداف و نوع فعالیتتان دارد. آیا در حال خلق اثری هنری هستید؟ آیا بازاریاب محتوا هستید؟ و بسیاری آیای دیگر. فقط بروز دهید. از قفسی که برای خودتان و نوشته‌هایتان ساخته‌اید خارج شوید و طعم رشد سریع‌تر را بچشید!

صبر کنید تا جا بیفتد

همه‌ی این‌هایی که در بالاتر به آن اشاره کردم نیاز به جا افتادن دارد! نمی‌شود انتظار داشت با خواندن یک کتاب چشمه‌ی خلاقیت آدمی بجوشد. نمی‌شود انتظار داشت که با یک هفته نوشتن تبدیل به داستایوفسکی شد! باید تلاش کرد و صبر کرد. فراموش نکنید پیشرفت در نویسندگی به هیچ وجه محسوس نیست. بعد از یک سال و نیم تلاش، یکهو نوشته‌های الانتان را با نوشته‌های یک سال‌و نیم قبل مقایسه می‌کنید و میبینید به‌به! چه بودم و چه شدم!

هرچه بیشتر صبر کنید تا جا بیفتد، این جا افتادگی زمان بیشتری همراهتان خواهد بود. بزرگی میگفت برای هیچ کاری هیچ میان‌بری وجود ندارد. ازین بابت خیالتان راحت باشد. آن‌هایی هم که می‌بینید یک شبه به موفقیت‌های عجیبی دست پیدا می‌کنند، سال‌ها تلاش و ممارست انجام داده‌اند تا به همان یک شب دست پیدا کنند. پس تلاش کنید و صبر کنید تا جا بیفتد!

انتظار هر چیزی را داشته باشید.

بسیار پیش می‌آید که بر روی یک نوشته تمرکز می‌کنید. زمان زیادی را برایش می‌گذارید و نتیجه‌اش شما را بسیار راضی و خشنود می‌کند اما آن‌طور که باید بازخورد نمی‌گیرید. حتی ممکن است هیچکس نوشته‌تان را نه ببیند و نه بخواند! (جدی می‌گویم! منظورم از هیچکس یعنی صفر است! حتی یک نفر!) در مقابل ممکن است آن نوشته‌ای که چندان باب میلتان نیست یکهو بترکاند! خب تکلیف چیست؟ آیا باید تولیدی نوشته‌های آبکی راه بیندازیم؟ راستش پاسخ به این جواب بسیار دشوار است.

اولا اینه تعریف آبکی بسیار نسبی است! چون شاید چیزی که از نظر شما شاهکار است از نظر دیگران آبکی به نظر برسد و برعکس. برای همین بستگی به نوع فعالیتتان دارد. اگر نوشته‌هایتان برای مخاطب است ( مثلا بازاریاب محتوا هستید) باید ببینید دیگران چه می‌پسندند و بر اساس همان خواسته‌ها بنویسید. شاید مهم هم نباشد که خودتان فکر ‌کنید این نوشته‌ها آبکی است یا خیر. اما اگر دوست دارید نویسندگی را به عنوان یک هنر ادامه دهید، آن‌ وقت است که باید به درونیات خودتان هم بها دهید.

البته راستش را بخواهید موضوع صفر و یک و سیاه و سفید نیست. هرکسی می‌تواند جایی از این طیف قرار بگیرد. باید بگردید و نقطه‌ی مناسب طیفتان را پیدا کنید.

در آخر: تجربه کنید و تجربه‌تان را با دیگران هم در میان بگذارید

طبیعتا این‌هایی که نوشتم تجربه‌ی من است. چه بسا شما یا دیگری تجربه‌ی دیگری داشته باشید و در این مسیر چیزهای دیگری کشف کرده باشید. یا اصلا تصمیم داشته باشید از طرق دیگری نوشتن را امتحان کنید. هر تجربه‌ای که در این مسیر اندوخته‌اید را به رشته‌ی تحریر درآورید. شاید نوشتن این چیزها به نظر خودتان تل‌انبار کردن کلمات بیاید، اما گنجینه‌ایست که می‌تواند دست دیگری را بگیرد و مسیر را برایش اندکی روشن کند. پس در میان بگذارید و دریغ نکنید!
در ضمن، خوشحال می‌شوم اگر جایی درباره‌ی نوشتن نوشته‌اید من را هم خبردار کنید تا بخوانم و از تجربه‌هایتان بیاموزم.

دیدگاه‌ها

  1. حاتم

    چه متن انگیزه بخشی!! عالی
    بنظرم بیش از حد از حالت رسمی برای جملات استفاده شده. حداقل چند جا تو نوشته است که میشه فعل اخر را حذف کرد یا محاوره ای آورد. نقل قول آورده شده هم علائم نگارشی نداشت که در محل اتمامش ابهام بود.
    موفق باشی

    1. نوشته
      نویسنده
      محمدعلی عبدالعلی‌زاده

      خیلی خیلی ممنونم. هم بابت وقتی که گذاشتی و متن رو خوندی و هم بابت دقت نظرت در مواردی که بیان کردی. حتما سعی می‌کنم چیزهایی که گفتی رو بهشون توجه کنم. بازم ممنون ازت 🙂

  2. مائده سمیعی

    آقای عبدالعلی زاده جان،بی اغراق باید خدمتتون عرض کنم ، هربار که نوشته هاتون رومی خونم،احساس می کنم دارم نوشته های خودم رومی خونم…اینقدر که شیوا ونافذ و سیال و به دل و زبان مخاطب هاش نوشته شدند …ویژگی که امتیاز مهمی برای یک نویسنده محسوب میشه .بی صبرانه مشتاقم تا مقاله های آتی شما روبخونم.

    1. نوشته
      نویسنده
      محمدعلی عبدالعلی‌زاده

      خیلی خیلی ممنون از لطف و محبتتون. خیلی خوشحال‌کننده و انگیزه‌بخش بود این تعریف 🙂 امیدوارم شما هم همینطور درخشان به نوشتن ادامه بدین و ما بخونیم و لذت ببریم. باز هم خیلی خیلی ممنون از این کامنت انرژی بخش 🙂

    1. نوشته
      نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *